|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
با من بمان جریمه جریمه می شوند ابرها به جرم دیر باریدن به جرم تشنگی گل به هنگام سراب دیدن از امروز مشق شب این است هزار بار درس "باز باران" برای زندگی باران، برای سرو ناز باران جریمه می شوند ابرها به جرم بغض و دلتنگی که هستند و نمی بارند به جرم این بد آهنگی دوباره وقت تکلیف است که باز تنبیه شوند ابرها همگی روی صف، این بار کلاغ پر تا ته دنیا برای دیدن دریا زیارت کردن جنگل جریمه می شوند ابرها که دیگه نشوند تنبل... ......................................................................................................................................................... خسته ام ای زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام تن خسته، سوی خانه دلِ خسته می کشم وای از این حصار دل آزار خسته ام دلگیرم از خموشی تقویم روی میز از دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام از او که گفت یار تو هستم ولی نبود از خود که زخم خورده ام، از یار خسته ام با خویش در ستیزم از دوست در گریز از حال من مپرس که بسیار خسته ام ........................................................................................................................................................ خداوندا خداوندا! مرا دریاب که امشب رو به پایانم تمام تن شده زخمی ز تیغ هم قطارانم خداوندا! نجاتم ازین تکرار تکراری ازین بیداد دشمن را به جای دوست پنداری هیچ با من نیست در این ویرانه دنیا در این نامردی دنیا، در این غمخانه دنیا هیچ با من نیست در این آغاز بی پایان ز راه مرگ هم برگشتم که مردن هم نبود آسان همان هایی که می گفتند: همیشه یار من هستند به هنگام نیاز افسوس، برویم دیده بر بستند .......................................................................................................................................................... نقطه بچه جان! تخته سیاه است، نوشتی؟ نقطه. گفتنش نیز گناه است، نوشتی؟ نقطه. بنویس: پدر خسته که از راه آمد دست خالیش پر آه است، نوشتی؟ نقطه. باز باران زد و آن مرد نیامد، بنویس اشک یخ بسته گواه است، نوشتی؟ نقطه. بچه جان! رنگ انار است دل همسایه خوشیَش گاه به گاه است، نوشتی؟ نقطه. گریه و خنده ما سوته دلان وارونه است فرق در نوع نگاه است، نوشتی؟ نقطه. درس امروز تو نامرد و این زندگی است رنگ این تخته سیاه است، نوشتی؟ نقطه. ............................................................................................................................................. یک بغل حرف!!! یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم روح نفرین شده ای در قفس تن دارم در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم ساکتم، ولی حرف پشت سکوتم کم نیست بسته لبهام، نخ صبر به سوزن دارم بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی این جنون را توی این شهر فقط من دارم قطره ای بودم و مرداب شما جسمم کرد به زمین می روم آخر تب رفتن دارم حیف، فریاد مرا بغض به یغما برده یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم ..................................................................................................................................................... باز باران بی ترانه گریه های عاشقانه می خورد بر سقف قلبم یاد ایام تو داشتن می زند سیلی به صورت باورت شاید نباشد مرده است قلبت ز دستت فکر آنکه با تو بودم با تو بودم شاد بودم توی آن دشت نگاهت گم شدم در خاطراتت ...................................................................................................................................................... با دیدن تو در خیابان خیس خوابهایم شاد می شوم! هنوز هم جای قدمهای تو بر چشم تمام ترانه هاست؛ هنوز هم همنشین نام و امضای منی! دیگر تنها دلخوشیم همین هوای گفتن است! همین شکفتن شعله! همین تبلور بغض! به خدا هنوز هم از دیدن تو در پس پرده باران بی امان شاد می شوم! ...................................................................................................................................................... به من گفتی چرا محو تماشای منی؟ انقدر محو که مژه بر هم نمی زنی؟ گفتم: مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به اندازه مژه بر هم زدنی .......................................................................................................................................... بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند قاب عکس توست اما شیشه عمر من است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند تار موی توست اما ریشه عمر من است ............................................................................................................................................................ ای معنای انتظار یک لحظه بایست دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟ یک لحظه بایست و یک جمله بگو تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟؟؟؟؟ ........................................................................................................................................................... من بهارم بارها گشته خزان بعد ازین با دیگری یک دل نمان من ازین بازیچه ها بس دیده ام زخم ها از کس ناکس دیده ام آرزو را دفن در گل می کنم عشق را زندانی دل می کنم دیده ام را با نام تو تر می کنم عمر را با یاد تو سر می کنم کاش قلبم درد تنهایی نداشت چهره ام هرگز پشیمانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت ............................................................................................................................................................. آرامش بغلم کن عشق خوبم بذار حس کنم تنتو از حرارت بمیرم بگیرم عطر تنتو واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست ساز آشنای قلبت خوشترین آهنگ دنیاست منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا به تو شفاف برهنه، دل سپردم بی مهابا بغلم کن تا نمیرم بی تو، توی دست سرد سرما مثل دامن فرشته شب ما قدیس پاکه حتی ماه به حرمت ما عاشقونه تر می تابه بغلم کن عشق خوبم بذار آرامش بگیرم سر بذارم روی شونت با نفسهات جون بگیرم جز سرانگشتای گرمت تن من عشقی ندیده دست بکش رو گونه من، منو خواب کن تا سپیده .................................................................................................................................................................... عاقبت باید رفت عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون که خداحافظ تو........ گرچه تلخ است ولی باید این جام محبت بشکست گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست باید از کوی تو رفت دانم از داغ دلم بی خبری و ندانی که کدام جام شکست که کدام رشته گسست گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون که خداحافظ تو...... ...................................................................................................................................................................
کی به دادم می رسی ای صبح امید؟ آخر ای دوست نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید؟ سوخت در اتش و خاکستر شد... وعده های تو به دادش نرسید داغ ماتم شد و بر سینه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکید آن همه عهد فراموشت شد؟ چشم من روشن و روی تو سپید جان به لب امده در ظلمت غم کی به دادم می رسی ای صبح امید؟ آخر این عشق مرا خواهد کشت عاقبت داغ مرا خواهد دید دل پر درد "فریدون" مشکن که خدا بر تو نخواهد بخشید "فریدون مشیری" ....................................................................................................................................................................................
نظرات شما عزیزان: natalie
 ساعت9:56---21 مهر 1392
وب خوبی داری مطالب خیلی قشنگی گذاشتی
.gif){kind=small} اگه دوست داشتی به منم سر بزن خوش حال میشم .gif){kind=small} پاسخ:مرسی عزیزم از لطفت.چشم حتما سر میزنم.
  |
